الیزابت هولمز که بود و چرا تاریخ به‌عنوان یک کلاه‌بردار بزرگ از او نام می‌برد؟
۱۴۰۱/۰۱/۲۶ تاریخ انتشار

در پایان محاکمه جنایی الیزابت هولمز، وکلای او یادداشتی به شاهدان دادگاه ارائه کردند که برنامه کاری الیزابت هولمز را نشان می‌داد که بیشتر شبیه به یک برنامه تنبیهی و شکنجه‌آمیز بود. این دست نوشته این‌طور شروع می‌شد: «4 صبح از خواب بلند شو و خدا را شکر کن. بعد ورزش کن، مدیتیشن انجام بده، برای صبحانه، آب‌پنیر و مز بخور

( همیشه موز را اشتباه می‌نوشت، در ادامه بیشتر توضیح می‌دهیم) و آماده رفتن به محل کار شو». او ساعت 6:45 صبح، زمانی که آدم‌های به اصطلاح تنبل در حال خاموش کردن هشدار ساعت‌شان هستند در دفتر ترانوس (Theranos) حاضر می‌شد. این شرکت که در سال 2003 تاسیس شد، کارهای مربوط به نمونه‌گیری خون را انجام می‌داد. 

خانم هولمز در شرکت ترانوس قوانین سخت‌گیرانه‌ای تصویب کرده بود تا نشان دهد یک شرکت حرفه‌ای در سیلیکون‌ولی است. بخشی از قوانینی که او تصویب کرده بود و خودش آن‌ها را کاملا رعایت می‌کرد به این شرح بود: «من هرگز یک دقیقه هم دیر نمی‌کنم. هیچ هیجانی از خود نشان نمی‌دهم. همه‌چیز من فقط کسب‌و‌کار است. دمدمی نیستم. نتیجه هر برخوردی را می‌دانم. تردید نمی‌کنم. مدام تصمیم می‌گیرم و در صورت نیاز آن‌ها را تغییر می‌دهم. به‌ندرت صحبت می‌کنم. سریعاً حرف‌های مزخرف طرف مقابلم را به رویش می‌آورم.» 

برنامه تنبیهی و زجرآور خانم هولمز جواب داد. عزم و اراده او آ‌‌ن‌قدر جدی بود و به قدری در کلیشه سیلیکون‌ولی که می‌گوید: «دستیابی به غیرممکن‌ها با امتناع از پذیرفتن غیرممکن‌ بودن آن‌ها» غرق شده بود که درست تا لحظه‌ای که هیئت منصفه رسماً او را در چهار مورد به کلاه‌برداری محکوم کرد، خودش و بسیاری از نزدیکان او به ادعاهایش باور داشتند. این حکم بیان‌گر پایان یک دوره بود، پایانی بر تظاهر و ریاکاری  در سلیکون‌ولی، جایی که مرز میان صحبت و موفقیت مبهم است. از انصراف از دانشگاه استنفورد و ارزش‌گذاری 9میلیارد دلاری ترانوس تا محکومیت، داستان صعود و سقوط الیزابت هولمز شبیه داستان‌های حماسی است که نقل محافل می‌شود. شاید تا زمانی‌که صنعت فناوری، زمین را برای آغاز یک زندگی جدید به مقصد کلونی‌های فضایی ایلان ماسک و جف بزوس ترک کند، این داستان بارها و بارها تکرار خواهد شد، زیرا واقعا عبرت‌آموز است. برای یک دهه، خانم هولمز سرمایه‌گذاران بادرایت، صدها کارمند باهوش، هیئت مدیره‌ سرشناس و مطرح و رسانه‌هایی که مشتاق معرفی یک ستاره جدید (حتا بدون صلاحیت) بودند را با زیرکی فریب داد.

همان‌گونه که سیلیکون‌ولی تبلوری اغراق‌شده از مفاهیم آمریکایی درمورد فضایل سخت‌کوشی و یک‌شبه ثروتمند شدن است، خانم هولمز نیز نسخه اغراق شده سیلیکون‌ولی بود. همان‌گونه که از برنامه‌ خودسازی هولمز مشخص است، او سعی داشته خود را به ماشینی تبدیل کند که برای هیچ‌‌چیز جز کار وقت نداشته باشد. البته این رویه به‌نفع خودش نبود، بلکه به‌نفع بشریت بود. هولمز خود را کاملاً غرق این باور سیلیکون‌ولی کرده بود که می‌گوید: «فناوری این‌جا است تا به ما خدمت کند» و اصلاً مهم نبود که این خدمت‌رسانی چگونه انجام می‌شد، چگونه به سوددهی میلیاردی می‌رسید یا این‌که اصلا آن فناوری کار می‌کرد یا خیر.

هر موقع فردی، مقام ناظری، سرمایه‌گذار یا خبرنگاری، می‌خواست کمی بیشتر در مورد نحوه عملکرد دستگاه‌های ترانوس بداند، این شرکت با صدای بلند فریاد می‌زد: این‌ها اسرار کسب‌و‌کار هستند! البته راز واقعی این بود که ترانوس اصلاً هیچ اسرار تجاری نداشت، چون این دستگاه‌ها کار نمی‌کردند؛ بااین‌حال، جوابی که هولمز به این افراد می‌داد تا مدت‌ها موثر بود و کارش را راه می‌انداخت.

 پنهان کردن کلاه‌برداری در پشت الزامات راز‌‌داری، تنها شیوه‌ هولمز برای موفقیت نبود؛ اقدامات او ریشه در گذشته داشت. طرح خودسازی او اگرچه به مدل بن فرنکلین بازمی‌گردد، اما ماندگارترین باورش را می‌توان در می‌جِی گتسبی، شخصیت اصلی رمان معروف اسکات فیتزجرالد یافت؛ همان میلیونر مرموز و خوش‌تیپی که چند فقره کلاه‌برداری انجام داده بود. شاید بتوان گتسبی بزرگ را برادر هولمز دانست، چراکه او نیز هنگامی که جوان بود برای رسیدین به جایگاهی که داشت، از برنامه‌ و قوانینی پیروی می‌کرد که آن‌ها را درون کتابی نوشته بود:‌

  • ساعت ۵ تا ۶ بعد از ظهر:‌ تمرین فن بیان، متانت و نحوه‌ به‌دست آوردن آن
  •  ساعت ۷ تا ۹ شب: مطالعه اختراعات مورد نیاز

تشابهات بین گتسبی و هولمز حتا در دیکته‌ ضعیف آن‌ها هم دیده می‌شد؛ جایی که گتسبی به خودش توصیه کرده بود سیگار کشیدن و آدامس جویدن را کنار بگذارد، او کلمه سیگار کشیدن را اشتباه نوشته بود؛ همان‌گونه که هولمز کلمه موز را اشتباه می‌نوشت. گتسبی که یک فروشنده کلاه‌بردار بود از وال‌استریت برای فریب مردم استفاده کرد. او اوراق قرضه‌ جعلی می‌فروخت. هولمز هم سیلیکون‌ولی را که آخرین و بزرگ‌ترین رویای آمریکایی بود، انتخاب کرد که در دهه اول قرن فعلی وعده‌ تحولی بزرگ در سیستم حمل‌ونقل، تجارت، سیاست و پول را ‌داد.

در مقایسه با چنین وعده‌هایی، آزمایش خون بی‌شک کار ساده‌تری است، به‌خصوص برای خانم هولمز که ذاتاً یک فروشنده بود و به اندازه‌ خود استیو جابز در تحریف واقعیت مهارت داشت. او در مصاحبه‌ای که با برنامه رادیویی Tech Nation در سال ۲۰۰۵ انجام داد، درباره‌ ترانوس این چنین توضیح داد: «ما تمرکز خود را بر روی ایجاد یک ابزار پزشکی سفارشی گذاشتیم که هر بیماری بتواند در خانه از آن استفاده کند، به‌طوری‌که هر روز بیمار بتواند تفسیر نمونه خونش را در لحظه دریافت کند». 

 چه کسی می‌تواند چنین اختراعی را تحسین نکند؟ ترانوس می‌خواست یک فرایند پزشکی آشفته، نامطمئن و وقت‌گیر را به یک روش بی‌دردسر و بی‌درد تبدیل کند. هولمز می‌گفت: «یک سوزن بسیار کوچک چند قطره کوچک خون را بیرون می‌کشد و بقیه کار را نرم‌افزار انجام می‌دهد».

میزبان برنامه‌ رادیویی Tech Nation مویرا گان که مدرک کارشناسی ارشد علوم کامپیوتر و فوق‌دکترای مهندسی مکانیک دارد، درحالی‌که تحت تاثیر هولمز قرار گرفته بود و مات‌ومبهوت او شده بود،‌ از او پرسید: «چند سالته، الیزابت؟» و هولمز جواب داد: «۲۱ سالمه.» البته سن هولمز با هدف رد ادعاهایش مطرح نشد،‌ بلکه تاکیدی بود که نشان می‌داد این ادعاها در این سن کم چقدر تحسین‌برانگیز هستند. مجری با هیجان فریاد زد: «می‌روم به بچه‌هایم بگویم بهتره دست از تنبلی بردارند».

خانم هولمز در آن برنامه گفت دستگاه ترانوس در مرحله‌ تولید است و افزود: «امیدواریم که آن‌را در اواسط تا اواخر سال در اختیار یکی از شرکای تولیدکننده دارو قرار دهیم.» اما سیزده‌ سال بعد، زمانی‌که این شرکت منحل شد، هرگز دستگاهی را با موفقیت عرضه نکرد. البته در سال ۲۰۰۵، انتظارات از این خانم نابغه آن‌قدر بالا بود که ابداع روشی متفاوت برای نمونه‌گیری از خون در ۲۱ سالگی دستاورد بزرگی محسوب نمی‌شد. به‌همین خاطر، ‌وقتی از هولمز درباره‌ آینده‌ اختراع او ‌پرسیدند، او پاسخ ‌داد: « تازه کجایش را دیده‌اید؟ »

هولمز گفت: «نمونه اولیه نسل‌های بعدی دستگاه‌های ترانوس از قبل ساخته و در اندازه بسیار کوچکی طراحی شده‌اند تا عملکردشان سریع‌تر و بازدهی‌شان بیشتر شود. این دستگاه‌ها حتا خودکار هم خواهند بود. به‌طوری که لازم نیست با انگشت‌تان دگمه‌های این دستگاه را لمس کنید».

بنابراین در یکی از اولین مصاحبه‌هایی که خانم هولمز انجام داد، گفت که ترانوس دستگاهی ساخته که می‌تواند وضعیت سلامت شما را تحلیل کند، بدون آن‌که نیاز باشد بدن شما را لمس کند. هیچ‌کس هم با ادعاهای او مخالفت نکرد و او را به خاطر اثبات ادعاهایش به‌چالش نکشید. تعجبی هم ندارد که او و معاونش رامش بالوانی، مدیر ارشد عملیاتی این شرکت معروف به سانی، فکر می‌کردند می‌توانند آن‌قدر به گستاخی‌های خود در سیلیکون‌ولی ادامه دهند تا بالاخره چیزی تولید کنند که واقعا کار کند. به‌نظر می‌رسد در عصر زودباوری زندگی می‌کنیم. بد نیست بدانید که اعضا هئیت مدیره ترانوس انسان‌های ساده یا کم‌سواد نبودند. به‌طور مثال، ویلیام پری، یکی از اعضای هیئت مدیره‌ ترانوس بود که ریاضی‌دان، مهندس و استاد دانشگاه استنفورد بود. او اطلاعات کاملی در ارتباط با سیلیکون‌ولی و نحوه تاسیس استارت‌آپ‌ها و به‌کارگیری فناوری داشت. بااین‌حال، در سال ۲۰۱۴ در مصاحبه‌ای گفت: «گاهی‌‌اوقات به هولمز، استیو جابز دوم می‌گویند، اما به نظر من این مقایسه کافی نیست. استیو جابز هرگز آگاهی اجتماعی هولمز را نداشت. او نابغه بود، اما هولمز کسی است که قلب بزرگی دارد». 

آقای جابز که در سال ۲۰۱۱ درگذشت، فردی تاثیرگذار در دنیای فناوری به‌شمار می‌رفت؛ به‌طوری‌که دستاوردهای او در شرکت اپل باعث شد تا افراد زیادی ترغیب شوند راه او را دنبال کنند و چه مکانی بهتر از ترانوس. از جمله این افراد باید به آدام روزندورف، مدیر آزمایشگاه ترانوس اشاره کرد که پس از خواندن شرح فعالیت‌ها و بیوگرافی هولمز، برای کار در شرکت او درخواست داد. او در طول جلسه دادگاه خانم هولمز شهادت داد که فکر می‌کرده این شرکت اپل بعدی است.  او ‌گفت: «هیجانی که پیرامون استیو جابز وجود داشت، برای من بسیار جذاب و قابل توجه بود. من می‌خواستم در حوزه مراقبت‌های بهداشتی در ابعاد جهانی تاثیرگذار باشم و فکر می‌کردم پیوستن به این شرکت می‌تواند در این راه به من کمک کند.»

آقای روزندورف قبل از افشای ادعاهای گمراه‌کننده ترانوس،‌ از این شرکت ناامید و دلسرد شد و آن‌را ترک کرد،‌ اما آقای پری تا دسامبر ۲۰۱۶ که این استارتاپ مجبور شد در تلاشی ‌بی‌ثمر برای بقا، اعضای هیئت مدیره‌ خود را تغییر دهد، همچنان از این شرکت پشتیبانی می‌کرد. با وجود چنین افراد معتقد و باورمندی، رویای هولمز بسیار دست‌یافتنی به‌نظر می‌رسید. او به‌خوبی می‌دانست که با چند روز اضافه کاری تیم مهندسی و تعریف‌و‌تمجید چند مجله دیگر که او را نابغه معرفی می‌کردند، می‌تواند به هدفش برسد، اما آخر داستان به‌ گونه دیگری رقم خود و به جرم کلاه‌برداری بازداشت و محاکمه شد.

کلام آخر

این‌که آیا داستان خانم هولمز آخرین نمونه است یا تاریخ بازهم تکرار خواهد شد، حقیقتی است که گذر زمان نشان می‌دهد. با این‌حال، هیچ بعید نیست، فردا روزی، یک استارت‌آپ‌ پرزرق‌و‌برق با ادعاهای عجیب تیتر اخبار شود و به‌دنبال جذب سرمایه‌گذار باشد. برخی از وعده‌های سیلیکون‌ولی آن‌قدر شیرین و جذاب هستند که نمی‌توانیم از آن‌ها غافل شویم و چشم‌پوشی کنیم، وعده‌‌هایی همچون طول عمر بالا، رمزارزهای جدید، خودروهای پرنده، زندگی در مریخ، ارز دیجیتال هارمونی و ثروت بی‌حدواندازه بازهم در قالبی دیگر ظاهر خواهند شد. با تمام این اوصاف باید ببینیم که هولمز بعدی چه کسی خواهد بود؟ همان‌گونه که فیتزجرالد در کتاب خود می‌نویسد: «همه ما مشتاق آینده لذت‌بخشی هستیم که سال به سال از پیش‌روی ما دور می‌شود.»

به این مطلب چند ستاره می‌دهید؟(امتیاز: 4.5 - رای: 2)

ثبت نظر تعداد نظرات: 0 تعداد نظرات: 0
usersvg